معنی خر دمرد - جستجوی لغت در جدول جو

خر دمرد

دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار

کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، پلّه پلّه، کم کم، کیچ کیچ، آرام آرام، رفته رفته، نرم نرمک، جسته جسته، نرم نرم، متدرّج، خوش خوشک، خوش خوش، آهسته آهسته، اندک اندک، تدرّج

کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، پِلِّه پِلِّه، کَم کَم، کیچ کیچ، آرام آرام، رَفتِه رَفتِه، نَرم نَرمَک، جَسته جَسته، نَرم نَرم، مُتَدَرِّج، خُوش خُوشَک، خُوش خُوش، آهِستِه آهِستِه، اَندَک اَندَک، تَدَرُّج

فرهنگ فارسی عمید

رادمرد

جوانمرد، برای مثال ولیکن رادمردان جهان دار / چو گل باشند کوته زندگانی (دقیقی - ۱۰۶)، ز بهر درم تا نباشی به درد / بیآزار بهتر دل رادمرد (فردوسی - ۳/۳۹۷)

فرهنگ فارسی عمید

خردمرد

(خُ مُ)

چیزهای سبک کم بها، شکسته و ریزریزه. (از غیاث اللغات). و رجوع به خرد و مرد شود

لغت نامه دهخدا

خوردمرد

(خوَرْدْ / خُرْدْ مُ)

ریزه از هر چیزی

لغت نامه دهخدا

خوندمرد

(خُنْ مُ)

دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)

لغت نامه دهخدا

جرد مرد

جوانان بی موی خوبروی بی مویان و ساده رویان: بر دست ساقیان سیم ساق و شاهدان رشک خیرات حسان و خرد دلپذیر چون جان و خرد و چون بهشتیان جرد مرد مکحول همه شیرین و موزون... . توضیح ماخوذ ازحدیث (اهل الجنه (کلهم) حرد مرد

فرهنگ لغت هوشیار

گرد مرد

مردی میانه قامت نه دراز و نه کوتاه میانه بالا

فرهنگ لغت هوشیار

پر درد

پراندوه

معنی خر دمرد - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما